طمع همچون آتشی است که هرچه به آن بیشتر بدمی، شعلهاش زبانهکشیدهتر میشود و آرامش را میبلعد.
آدم حریص هرچه بیشتر اندوزد، باز هم تهیدست مینماید و سیریناپذیر است.
طمع مانند گردابی بیکرانه است که هرچه در آن بیشتر دست و پا زنی، بیشتر فرو میروی.
بیشتر نبردهای تاریخ، زادهی حرص و آز بیحد انسانها بودهاست.
طمع، روشنایی دل را میدزدد و شادی بخشیدن و قناعت ورزیدن را تباه میکند.
انسانی در چنگال طمع، هرگز طعم داراییهایش را نمیچشد و پیوسته در پی افزونتر است.
طمع، آدمیرا بندهی خویش میسازد و آزادی درون را به یغما میبرد.
گاه مالهای انبوه، آدمیرا درویشتر میکند، چرا که طمع، شادکامیهای ساده را میخشکاند.
قناعت، تریاق طمع است و تنها راه گریز از چرخهی بیپایان آزمندی.
آدمهای آزمند، گنج میاندوزند، ولی سرانجام خود گنجههایی تهی میشوند.
حرص، اژدهای فریبندهای است
کز دهانش آتش میبارد
هر که در دامش گرفتار آید
هر چه دارد، باز هم میخواهد
میکشاندت به بیابان حسرت
هر نعمت کم نماید در نگاهت
گر قناعت را به همسری گیری
گنج بیپایان شود پیش رویت